پله پله تا آسمان | از طواف خانه خدا تا شلمچه
تاریخ انتشار: ۹ اسفند ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۲۲۳۶۲۶
همشهری آنلاین-رابعه تیموری: حاج سید علی نگاهی بهصورت تبدار و گل انداخته محمدتقی کرد و گفت: «باشد، برویم.» از اتاق بیرون نرفته بودند که صدای محمدتقی بلند شد: «مامان کجا میروید؟ پس من چی!؟» سادات خانم به طرف او برگشت. کنارش نشست و در حالیکه حلقههای موی عرق کرده او را از روی پیشانیش کنار میزد، گفت:«فدایت بروم مامان جان.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
دوره آموزشی ـ مامان شناسنامهام را کجا گذاشتید؟سادات خانم سبزیها را وسط سینی جمع کرد و لبه تیز کارد را روی آنها فشار داد: «توی کمد است مامان جان. شناسنامه برایچی میخواهی؟»
ـ میخواهم برای جبهه ثبتنام کنمدست سادات خانم از حرکت واماند: «جبهه؟» محمدتقی شناسنامهاش را از توی نایلونی که گوشه کمد بود، بیرون کشید و جواب داد: «آره. توی بسیج حسابی آموزش دیدهام. دیگر وقت جنگیدن با دشمن است.»
سادات خانم به سختی لرزش صدایش را پنهان کرد: «تو هنوز بچهای. وقت جبهه رفتنت نیست.» محمدتقی قدش را صاف کرد و کنار دیوار ایستاد: «قد من از همسن و سالهایم بلندتر است. میتوانم مثل یک مرد بجنگم!» سادات خانم با نگرانی قد و بالای محمدتقی را ورانداز کرد: «ماشاء الله، ماشاء الله!»
آن روز صدای محمدتقی مدام توی گوش مادر بود: «مامان، مامان...» دوباره از آشپزخانه به اتاق آمد: «اللهاکبر... امروز چرا اینطوری شده ام؟»
ـ صاحبخانه مهمان نمیخواهید؟اما این بار واقعاً خودش بود! سادات خانم با خوشحالی از پلهها پایین دوید: «سلام مادر، خوش آمدی!» وقتی محمدتقی را در آغوش گرفت، دلش نمیخواست او را از خودش وابکند.
ـالله مادر و پسر انگار صد سال همدیگر را ندیدهاند. این بار زود برگشتی پهلوان!محمدتقی به شنیدن صدای پدر، به طرف او برگشت. دست و صورتش را بوسید و با خنده گفت: «این همه راه را میکوبیم و میآییم اینجا که مامان لی لی به لالایمان بگذارد دیگر.» سادات خانم گفت: «حتماً به خاطر امتحان دانشگاهت از جبهه زود برگشتهای. ها؟» محمدتقی در حالیکه اونیفورم نظامیش را از تنش در میآورد، جواب داد: «درس و دانشگاه بماند برای بعد از جنگ. آمدهام شماها را ببینم و دوباره بروم. امام گفتهاند نباید جبههها را خالی بگذاریم.» حاج سید علی سری تکان داد و گفت: «چی بگویم والله. خودت هم عاقلی و هم بالغ. صلاح کارت را بهتر میدانی.»
۹ داوطلبهنوز خستگی شب گذشته توی ساق پایشان مانده بود. صادق در حالیکه پوتینش را برق میانداخت رو به محمدتقی گفت: «میدانی دیشب چقدر توی بیابان راه رفتیم؟ ۹ کیلومتر. . خودم توی نقشه دیدم.» باد سرد دی ماه که لابه لای موهای خیس محمدتقی میپیچید، سرما تا تیرههای پشتش میدوید: «باز خواست خدا بود که راه را پیدا کردیم. اگر به بیراهه میافتادیم، معلوم نبود از کجا سر در بیاوریم.»
ـ برادرها خسته نباشیدبا صدای فرمانده، در چشم بر هم زدنی همه توی یک خط ایستادند. فرمانده نگاهی به لیست اسامی که توی دستش بود کرد و گفت: «۹ نفر خط شکن میخواهم. باید معبر را برای عملیات باز کنیم.» محمدتقی جلوتر از دیگران از صف بیرون آمد. فرمانده لحظهای طولانی ساکت ماند:
ـ کسانی که میروند، شاید دیگر برنگردند. اجباری نیست که داوطلب شویدمحمدتقی ساکت و آرام سر جایش ماند. فرمانده نفسش را که روی سینهاش سنگینی میکرد، پرصدا رها کرد: «۸ نفر دیگر...» صادق پشت سر محمدتقی ایستاد...
وقت نمازباریکه فاصلهای که میان نیروهای خودی و دشمن بود، یک پارچه آتش شده بود. تخمین تعداد افرادی که در محور کمین کرده بودند، برای دشمن مشکل شده بود. با هر شلیک تک تیرانداز، یکی از نقاط حساس جبهه مقابل از آتش میافتاد. صادق همانطور که خشاب اسلحهاش را پر میکرد، گفت: «بیجهت نیست که اسمت را گذاشتهاند سید تک تیرانداز!» آتش منور در یک لحظه زمین و آسمان را روشن کرد. در روشنایی هوا چشم محمدتقی به شماطههای ساعتش افتاد. بند اسلحه را به گردنش آویخت و پوتینش را از پا درآورد. صادق با نگرانی توی تاریکی چشم چرخاند: «داری چکار میکنی؟»
ـ الله اکبر...
صادق با تعجب به پشت سرش نگاه کرد: «نماز میخوانی؟ حالا؟»
گلولهها با شتاب از روی سر آنها صفیر میکشیدند و کنارشان به زمین مینشستند. محمدتقی نمازش را که سلام داد، در حالیکه پوتینش را میپوشید، گفت: «امام حسین(ع) توی ظهر عاشورا نمازش را ترک نکرد که ما حالا تکلیف خودمان را بدانیم.» صادق نگاهی به او کرد و سری تکان داد. روی زمین نشست و خاک زیر پایش را کنار زد: «تو که نماز میخوانی، آدم را به هوس میاندازی! کاش من هم غسل کرده بودم.»
صادق که به نماز ایستاد، چرخیدن محمدتقی در کنار خودش را احساس میکرد. با هر گلولهای که به طرفشان اوج میگرفت، محمدتقی نقطه هدف را پر میکرد. لحظهای روشنایی منور روی زمین پهن شد. قلب صادق بیاختیار به تپش افتاد.
ـ اشهد ان لا...
صادق راه گرفتن خون در زیر پایش را احساس میکرد. خاک خیس و لزج شده بود. سرخ سرخ...
ـ السلامعلیک...
تک تیرانداز گردان از آتش افتاده بود...
حاج سیدعلی و منیرهسادات خانم ۶ فرزند دختر و ۲ پسرشان را در کودکی و نوجوانی به سفر مکه و کربلا بردهاند تا خوب طعم مسلمانی را مزمزه کنند و شیرینی آن در کامشان بنشیند. برای همین هم همه آنها اهل و شایسته بار آمدهاند، تحصیلکرده و اهل دین و دیانت. محمدتقی هنوز به دنیا نیامده بود که همراه مادر سفر حج و زیارت امام هشتم(ع) را تجربه کرد و در خردسالی با پای مشتاق و کوچک خودش به طواف مکه و کربلا رفت. محمدتقی موقع شهادتش دانشجوی سال دوم دانشکده فنی مهندسی در رشته نقشهبرداری بود.
شهید سید محمدتقی میرغفوریان نام پدر: سید علی تولد: تهران،۱۳۴۶/۴/۲۰ شهادت: شلمچه،۱۳۶۵/۱۰/۲۰ مزار: قطعه ۵۳ بهشت زهرا(س)منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۱ در تاریخ ۹۳/۲/۱۰
کد خبر 743605منبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: سادات خانم حاج سید سید علی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۲۲۳۶۲۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ویژهبرنامههای سالروز شهادت امام صادق(ع) در حرم شاهچراغ
بهمناسبت ٢٥ شوال، سالروز شهادت رئیس مکتب تشیع، مراسم سوگواری در سوّمین حرم اهل بیت(ع) برگزار میشود. - اخبار استانها -
امیرعباس حقیقینیک مدیر روابط عمومی و امور بینالملل آستان مقدس حضرت شاهچراغ(ع) در گفتوگو با خبرنگار تسنیم از شیراز اظهار داشت: به مناسبت سالروز شهادت امام صادق(ع) روزهای پنجشنبه و جمعه، 13 و 14 اردیبهشتماه، بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء، حجت الاسلام والمسلمین سیدحسین آقامیری پیرامون فضائل و مناقب این امام همام به ایراد سخن خواهد پرداخت و مهدی سروری، ضمن قرائت دعای کمیل، مرثیهسرایی میکند.
وی افزود: شنبه 15 اردیبهشتماه نیز، همزمان با سالروز شهادت شیخ الائمه، امام جعفر صادق(ع)، ارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت ساعت 9 صبح، در قالب دستهجات عزاداری به سمت این بارگاه منور، حرکت و در ساعت 11 در شبستان امام خمینی(ره) به سوگواری میپردازند.
سخنران و مداح این مراسم حجتالاسلام محمدحسین حدائق و سیدحسین فتح اللهی هستند.
مدیر روابط عمومی و امور بینالملل آستان مقدس حضرت شاهچراغ(ع)گفت: در ظهر شهادت، بعد از اقامه نماز ظهر و عصر، اکبر افخمی و در شام شهادت بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء، سیدمحسن رسولی، مرثیهسرایی خواهند کرد.
انتهای پیام/424